سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جبهه.شهادت.
نوشته شده در تاریخ جمعه 91 مهر 7 توسط هادی جاودانی

لودگی سیاسی

ماجرا از آنجایی شروع شد که حاج سعید قاسمی مثل بسیاری افراد دیگر پیش بینی کرد، فائزه زندان نخواهد رفت و به شوخی گفت که اگر این اتفاق بیافتد، ریشش را می زند. هر کس با ادبیات فارسی آشنایی داشته باشد می داند اینگونه سخن گفتن به معنای این است که «من حتم دارم این اتفاق نمی افتد». همانند جمله ای که مرسوم است: «اگر این اتفاق بیافتد، من اسمم را عوض می کنم». 

شش ماه گذشت و گفتند که زندان برای اجرای حکم جا ندارد. کسی هم از ریش های حاج سعید خبری نگرفت! اما حالا که فائزه زندانی شده است، برخی بهانه ای یافته اند برای عقده گشایی. هر آنچه از دهانشان در می آید می گویند تا بار دیگر ثابت کنند «ادب مرد به از دولت اوست».

مشکل ریش نیست، مشکل «مظهر روح حزب الله» است

ده ها تحلیل و پیش بینی از بسیاری از شخصیت ها می توان نام برد که به وقوع نپیوسته است. پس دعوی بر سر ریش حاج سعید نیست! مشکل این جماعت را می توان در توصیف شهید آوینی از حاج سعید پیدا کرد:

"آقا سعید، فرمانده این محور عملیاتی، همان کسی بود که ما در جست وجوی او بودیم. او مظهر همان روحی است که حزب الله را از انسان های دیگر جدا می کند و البته در میان رزم آوران ما دلاورانی چون سعید کم نیستند ... او یکی از پرورده های میدان رزم و جهاد فی سبیل الله است و اگر انقلاب اسلامی هیچ دستاوردی جز پرورش انسان هایی اینچنین نداشت، باز هم می ارزید تا حزب الله جان و سر خویش را فدای حفظ آن کند."

ریش های کرباسچی و مهاجرانی

«... در آغاز پنجاه سالگی از ایران خارج شدم. پنجاه سال زندگی در ایران و در شرق، بگذار نیمه دوم عمرت در غرب بگذرد! وطن همان سرزمینی است که در آن جا احساس آرامش و طمانینه می کنی. به تعبیر امام علی علیه السلام همان سرزمینی که تو را تحمل می کند.دیدم لندن برای من دیگر یک مرحله گذار نیست. سرزمینی است برای زندگی کردن ... دیدم لندن را دوست دارم، با تنوع ملیت ها و تساهل و تسامحش».

اینها را یک جوان جوزده فرنگ رفته ننوشته است. کسی که در لندن احساس وطن بودن می کند، فردی است که سالیان سال وزیر بوده، معاون رئیس جمهور بوده و حالا به خاطر فرار از زنان دوم و سومش به لندن گریخته است. عکس ریشدار دولتمرد سابق را مقایسه کنید با ریشهای روتوش شده امروزی در وطنش لندن. چرا تا لندن برویم؟ عکس های کرباسچی وقتی که حتی تا روز دادگاه رفتنش با ریش های بلندش از آیات و روایات و خط امام می گفت. عکس های خیلی های دیگر را در اول انقلاب با حالا مقایسه کنید.

دلیل حمایت ما از سعید قاسمی

حاج سعید برای ما عزیز است. چون همچنان ریش دارد! چون ریش های امروزش، فرقی با ریش های دیروزش ندارد. نه از آن جهت که ریش برای ما مقدس است! چون ریش های امروز حاج سعید، ریشه در باورهای عمیقش دارد. ریش های حاج سعید نه سکوی پرتابش به لندن بود، نه وسیله ای برای چپاول بیت المال. برخی چه ریش گذاشتنشان، چه ریش زدنشان، بوی متعفن قدرت می دهد. حضرات ریش دارِ دیروز و بی ریشِ امروز، نمک انقلاب را خوردند اما نمکدانش را شکستند. اما حاج سعید نمک نخورده، نمک گیر انقلاب است. یادش به خیر در ایام فتنه، وقتی غمناک می گفت: چه کنیم که باید برویم جلوی جام جم و در مقابل فتنه گران، از ساختمان صدا و سیمایی دفاع کنیم که قبولش نداریم!

ریشه ای که برخی ندارند!

روزی نان آقایان در ریش بود! حالا در بی ریشی! چه آن روزی که ریش داشتند و چه امروز که ریش ندارند، ریشه نداشتند و ندارند. حاج سعید با ریش و بی ریشش، با ریشه است.




نوشته شده در تاریخ جمعه 91 مهر 7 توسط هادی جاودانی

 

حاج سعید قاسمی، سردار جبهه‌های جنگ و عضو جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در یادداشتی به بررسی ابعاد بازگشت مهدی هاشمی و دستگیری فائزه هاشمی پرداخت و به سوژه لطیفی که این روز‌ها پیرامون تراشیدن ریشش در صورت دستگیری فائزه هاشمی در گرفه است، پاسخ داد. متن این یادداشت به شرح است: 
 
دیروز پس از اقدام انقلابی اما بسیار دیرهنگام قوه محترم قضائیه درخصوص بازداشت یکی از سران کذایی فتنه 88 (علیرغم سرباز کردن زخم کهنه آن و زنده شدن تمامی خاطرات تلخ آن ایام) آنقدر خوشحال شدم که قصد آن کردم تا طی مراسمی رسمی در یکی از دانشگاه‌های تهران به وعده خویش جامه عمل بپوشانم. 
 
در روزهای سخت جنگ که بار‌ها و بار‌ها در عمق خاک عراق، تا سلیمانیه و حلبچه می‌رفتم، حاضر نبودم حتی از خوف لو رفتن و اسارت بدست دشمن به محاسن خود دست بزنم. تنها یکبار توفیق! این امر نصیبم شد و آن‌هم زمانی بود که به علت مجروحیت ما بین دو عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک به بیمارستان منتقل شدم و پرستار بیمارستان با استفاده از غفلت بیهوشی من و به منظور جراحی جراحت گلویم، محاسنم را از ته تراشید که خود به دعوای یک هفته‌ای من با پرسنل بیمارستان منجر شد. دعوایی دیدنی که بیا و ببین!
 
 
در سوی دیگر، هنوز هستند برادران جانبازی که بر اثر استنشاق گازهای خردل و... در جبهه‌های جنگ، چهره‌های تابناک و زیبایی محاسن دارشان، ریش ریش شده و به مانند مدهای جدید این روز‌ها، حتی ابرو هم ندارند. آنان ثابت کردند که در راه خدا ریش که هیچ، جان‌های تابناکشان را قربان حضرت دوست کرده‌اند که امامشان به آنان آموخت که در این راه باید هم چو منصور خریدار سر دار شد. 
 
دیروز نقل محافل بچه‌های حزب‌الله این بود؛ حاجی! نتراش! حاجی دیگر بتراش!! و برخی دوستان که حاجی! حیف ریش‌های تو که برای دخترک ساندویچ خور به عاریت رود؟! 
 
همین‌جا از تمامی عزیزانی که این همه به حقیر سراپا تقصیر لطف داشته ودارند و مورد عنابتشان هستم بسیار ممنون و سپاسگزارم. این همه دلالت بر آن دارند که؛ ریش با ریشه ارزش بر سر زبان‌ها افتادن را هم دارد. هنوز به خانه نرسیده بودم که پیامکی رسید که «بنابر خبر BBC فارسی، مهدی هاشمی از دوبی عازم تهران شد.» و پای پلکان اول خانه؛ «مهدی هاشمی در فرودگاه امام تفهیم اتهام شد». 
 
اولین کارم در خانه، جستجویی در فضای مجازی بود و مشاهده فیلم خبرنگار BBC فارسی در دوبی که پشت سرش مهدی هاشمی با چمدان‌هایش عازم تهران بود، و پرسش و پاسخ رد و بدل شده و مهدی هاشمی که با غیظ و غضب می‌گفت؛ «در تهران پاسخ می‌دهم»!! هفته پیش هم که خبر دار شدیم جناب دکتر جاسبی ریاست سابق دانشگاه آزاد و از دیگر حامیان مالی و لجستیک فتنه 88 به عضویت شورای اسلامی شدن دانشگاه‌ها درآمده‌اند؟! 
 
به راستی اگر کسی محاسن‌اش را حتی در آسیاب هم سفید کرده باشد، از چیدمان این اخبار جالب و معنادار! چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟ عقل سلیم چه می‌گوید؟ اگر به این قضایا ساده انگارانه نگاه نکنیم و درست تحلیل کنیم و در پی آن باشیم که بدانیم در زیر پوست شهر چه خبر است، واقعاً تقارن میان بازداشت دخترک فتنه‌‌ةگر (ة تأنیث) با بازگشت فتنه بزرگ به تهران به چه معناست؟ 
 
هنوز یادمان نرفته است که عزیز رزمنده‌ای که عمرش را در دفاع مقدس گذرانده است و در فتنه 88 یکی از علمداران حزب‌الله در دفاع از حریم ولایت بوده، فقط به خاطر آن‌که نتوانست در مواجهه با فتنه‌گر ساندویچ خور خود را کنترل کند (و طی برنامه‌ای هماهنگ شده و از پیش طراحی شده رکب خورد) و به غلط بددهانی کرد (که البته در مقابل همه جنایت‌ها و خیانت‌های آن دختر و برادرش و دار و دسته‌ پلیدشان هیچ بود) چه‌ها که بر سرش نیامد. والله اگر من نیز جای آن برادر می‌بودم، ممکن بود من هم کنترل خود را از دست داده و ناخواسته اقدامی تند‌تر انجام دهم. 
 
یکی به جرم فتنه‌گری و اهانت به حریم ولایت و نظام و هرزه درایی و فحاشی تنها به شش ماه حبس محکوم می‌شود (هم او که در فته 18 تیر 78 هم جمل سوار معرکه بود) و آن دیگری به جرم فحاشی به دخترک به 8 ماه زندان، شلاق، تعلیق و... محکوم می‌شود تا درس عبرتی باشد برای تمام بچه‌های حزب‌الله. 
 
این اتفاقات ذهن مرا به تأمل واداشت تا به چند پرسش اساسی بیاندیشم؛ 
1- آیا باید منتظر فتنه جدیدی باشیم؟ 
2- آیا این جماعت برای سال 92 برنامه جدیدی در دست اقدام دارند؟ 
3- آیا هماهنگی و حمایت بی‌بی‌سی فارسی از این جماعت، نشان از هماهنگی سرویس MI6 با ایشان ندارد؟ 
4- آیا باید منتظر ستاد قیطریه جدیدی در سال 92 باشیم؟ 
5- آیا باید منتظر دختران فیروزه‌ای جدیدی در سال 92 باشیم؟ 
6- آیا باید منتظر بازسازی تشکیلات فتنه در قالب سازمان رأی جدیدی در سال 92 باشیم؟ 
7- آیا باید شهادت غلام کبیری‌ها و ده‌ها و صد‌ها شهید یگر را به انتظار بنشینیم؟ و چه غریب و مظلوم بودند این شهدای فتنه 88 که معلوم نشد چند ده و یا چند صد تن بودند و خانواد‌هایشان امروز چه می‌کنند؟ 
و آِیا و اماهای دیگر
 
به نظر می‌رسد بازگشت فتنه به تهران را می‌بایست به معنای کلید خوردن پروژه جدیدی تلقی کرد که هدفش انتخابات سال آینده و تطهیر فتنه‌گران است. پروژه‌ای که عطف به ماسبق گرانی ‌های ساختگی به دست عوامل امریکایی و مافیای کثیف لانه کرده در وزارت‌خانه‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی، سعی بر آن دارد تا هم نظام را ناتوان از تأمین معیشت مردم (آن‌هم در سال «حمایت از تولید ملی و سرمایه ایرانی» و «اقتصاد مقاومتی») نشان دهد، و هم اینکه این نارکارآمدی را به عدم رابطه با امریکا متصل سازد و تنها راه نجات کشور را در ایجاد رابطه با امریکا نشان دهد، رابطه‌ای که از نظر آن کلیدش تنها در دست یک تن می‌باشد. کسی که همین چند هفته گذشته نامه بیست و اندی سال قبل خود به حضرت امام (ره) مبنی بر ضرورت ایجاد رابطه با امریکا را در سایت منتسب به خود منتشر کرد تا به امریکا این پیام را بدهد که؛ کلید رابطه تنها در دست من است. 
 
به نظر می‌رسد که در آستانه انتخابات جدید هر روز باید منتظر حوادثی از این قبیل بود که این همه، از نتایج سحر است. حوادثی چون فرمایشات و جنجال جناب ناطق نوری در مشهد، بازگشت مهدی هاشمی به کشور، ول چرخیدن و هرزه درایی زشت رویان نجاست قلم رانت خواری چون خزعلی و نوری زاد و... که البته این‌ها دیگر مهره‌های سوخته‌اند وبا ید منتظر مهره‌ها و چهره‌های جدیدتری برای فتنه آینده بود. 
 
برادر بزرگوار، جناب آقای آملی لاریجانی! این روز‌ها و در این شرایط پیچیده و حساس تاریخی که حضرت آقا از آن با عنوان «پیچ بزرگ تاریخ» تعبیر کرده‌اند باید بدانیم که انقلاب در حساسترین شرایط تاریخی خویش بسر می‌برد و نیز باید خوب بدانیم تمامی آن‌چه تاکنون پیموده‌ایم با هم فراز و فرودش جز به برکت خون شهدای عزیزمان و مدد سکانداری حکیمانه و مدبرانه رهبر انقلاب و همراهی خضری فرخ پی ولایت می‌سر نبود و اگرنه، ظلمات بود و خطر گمراهی. 
 
امروز انقلاب روح الله (ره) برای عبور از این پیچ بزرگ چشم امیدش به قاضی القضات انقلاب و قوه قضا است تا اقداماتی انقلابی و شایسته و البته در چارچوب عدالت و اخلاق علوی، مشتی بی‌آبروی خود فروش را که برای رسیدن به مطامعشان و فرونشاندن آتش حقد وکینه‌شان نسبت به علمدار رشید انقلاب خمینی و نظام اسلامی از هیچ خیانتی فروگذار نمی‌کنند را بر سر جای خود نشانده و عدالت را در مورد ایشان به اجرا گذارد. اما چنین اقداماتی می‌بایست که مبتنی بر حکمت و بصیرت و هدایت باشد. 
 
من هنوز بنا ندارم به خود بباورانم که در این سناریوی جدید و تقارن این اتفاقات در کنار هم خدای ناکرده قوه قضا رکب خورده است و یا ناخواسته و ناغافل در پازل دشمن و فتنه جدید بازی می‌کند. اگرچه شما خوب می‌دانید که مردم ما تشنه اقداماتی از این دست هستند. اقداماتی که برای مردم ما به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده است و انجام نشدنشان، پرونده‌هایی چون «حادثه 8 شهریور» و «کشمیری» را هنوز مبهم و حل ناشده در تاریخ انقلاب باقی نهاده است. نباید اقدامات تأخیری شما موجب مضحکه (خنده بازار)‌ها در صدا و سیما ولو به حق باشد که کا کاف، کاف،... لا لام، لام... ف ف، ه. 
 
حضرت آملی لاریجانی! نسل من در سایه سار زعامت و ولایت آقا روح‌الله (ره) قد کشید و بالید و در محضر وی و نیز چریک‌های خانه بدوش عدالت و مرغان آمین‌گوی شهادت سپاهیان وی، آموخت که برای اقامه عدل و سربلندی و اعتلای کلمه‌الله و اسلام و مذهب حقه ولایت اهل بیت علیهم‌السلام و نیز جمهوری اسلامی و سرافرازی شما مسئولان، ریش که هیچ، خون خویش در طبق اخلاص ‌گذارد.‌‌ همان نسلی که در بیت‌المقدس و فتح‌المین و کربلای 4 و 5 و والفجر مقدماتی و مرصاد... بال و پر در گلستان آتش گشود و جان و سر خویش تقدیم پرده دار حرم کرد. 
 
بزرگوار! در این مسیر پربلا که البته صراط عدل و حق است، آرزوی توفیق و پیروزی شما را دارم و به شما و تمامی دوستانتان دست مریزاد می‌گویم. و سخن آخرم هم‌‌ همان پشت نوشته لباس‌های خاکی به خون خفتگان شلمچه و طلائیه که؛ 
 
ما در ره عشق نقض پیمان نکنیم
 گرجان طلبد دریغ از جان نکنیم 
دنیا اگر از یزید لبریز شود
 ما پشت به سالار شهیدان نکنیم




نوشته شده در تاریخ جمعه 91 مهر 7 توسط هادی جاودانی

وبلاگی از جنس جبهه .شهادت . مطالب سیاسی ووووووووووووووووووووو حاج  سعید قاسمی  .حاج محمود کریمی . استاد پناهیان  و هر فردی که عشق ولایت باشه...............




قالب وبلاگ